برای رسیدن به تو در ان سوی دیوار خیالم
پله ها را دوتا یکی می پیمایم
ان سوی دیوار دشتی پر از گلایول و رزهای سفید
تو غرق تماشای انها و من محو تو
لحظه ای دریاب این نگاه اشنا را
لحظه ای نگاهی به این غریبه درد اشنا
امدم به سویت گفتم شاید لحظه ای
نگاهت افتد به نگاهم .
ارام و اهسته همان پله ها را برمیگردم تا
انتخاب کنم یکی از دو را
یا سمت نگاه تو سوی دشت دیگران یا گذشتن از تو و نگاه تو
دمت گرم بابا.عالیه...