امروز می خوام یه فیلم نشونتون بدم. پس حسابی صدا و سیمایی بخونینو از قوه تخیل قوی ای که خدا بهتون داده، استفاده کنین. فیلمه دیگه. شاید یه کم طولانی هم بشه. البته به یک ساعت نمی رسه. ولی خب، دقیق بخونین و کلمه به کلمه اش رو حس کنین و تصور کنین. آماده اید؟ با طمأنینه بخوان..با مکث ..بسم الله
خودت را خوب نگاه کن. ببین چه داری. دو تا دست. دو تا پا. دو تا چشم. دو تا گوش. یک دهان. یک زبان. عقل. خرد. .. حالا اطرافت را ببین. یه کامپیوتر. قلم. دفتر. مادر . پدر. شاید همسر ، خواهر، برادر، دوست، رئیس، همکار، مومنین...خوب تصور کن تو خیابون می ری، اطرافت: درخت، آب، تکه نان خشک، کودکان، یتیمان، گداها،همه کس را داری.
همه ی این ها دارایی های تو هستند.
حالا یواش یواش می رسی به صحنه بعد. نفس های آخر، لحظه ایکه گریه می کنند برایت، لحظه ایکه جسم مثالی ات را می بینی
1 ، لحظه ای که بدنت در قبر جای می گیرد، برزخ
2،
حالا به خودت نگاه کن ببین چه داری. یه قبر. یک کمی شاید هم زیاد ، فشار این قبر. مومنین هستند. کافران هم. خوش چهره و بد قیافه. سوال و جواب همون اول
3 . هنوز عادت نکرده ای به قبر که سوال و جواب و ... اگر مومن کامل باشی، متنعمی
4 . اگر نه، ایمان ناقص مثل من داشته باشی، در هول و هراس و عذاب و ...
بازهم برو به صحنه بعد.
این صحنه را تصور کن تو ذهنت. خواستی می تونی چهار - پنج خط ، ریتم خوندنت رو تند تر و تند تر کنی: نفخه ی صور
5 با آن صدای وحشتناک بلند که همه می شنوندش. زلزله بزرگ. نه . بدتر از سونامی . همه ی عالم به هم ریخته
6. هم ترسیده اند. من که رنگ به صورت ندارم از ترس. تو را نمیدانم. واااای خدا. زمین را ببین. عین اینکه بخواهد تف کند، همه ی جسد ها را به بیرون می اندازد
7. چه صحنه ی وحشتناکی. این همه ادم. چه صورت هایی. ئه این فلانی بود. او به من هم همین را می گوید. ترسیده ایم. این همه آدم. نامه اعمالمان واااای. مگه عملی هم من دارم؟
یک صف طولانی. بگم چند کیلومتر خوبه؟میلیاردی ؟ حساب کن همه ادم ها
8 از حضرت آدم تا اون ادم آخر، همه تو صف هستند. خوش به حال اونهایی که این صف بزرگ و طویل رو رد کرده اند. اووووووووووه. حالا کو تا نوبت به من برسه. چند سال؟ چند قرن؟ بالاخره باز هم آخرش، ایستاده ام. رو به روی ملک. حساب و جواب. می پرسد، من جواب می دهم؟ نه. دستم حرف می زند. سرش داد بزنم: نگو ای دست. اما می گوید. می پرسد. این بار پاهایم می گوید. دِ نگو پای من. می گوید. باز می پرسد، زبانم جواب می دهد. چطور به زبانم بگویم نگو. او افریده شده برای گفتن.
همه می گویند. خودم بر علیه خودم 9.
از خودم بدم آمده. زمین و زمان و دیگر انسان ها بماند....
کمی تامل کن. نوشته ام را آرام تر بخوان. به شمارش نفس هایت آرام تر. آرام. باز هم آرام. نفس عمیق بکش. حالا بایست. فیلم را نگه دار.
دکمه برگشت را بزن. بزن عقب تر. باز هم. عقب تر از نفخه ی صور. عقب تر از فشار قبر. عقب تر از گریه های مادر بر سر قبر. عقب تر.
حالا نگه دار. هنوز ایستاده ای. تازه می خواهی از اول، فیلم را ببینی. آماده ای که دکمه ی play را بزنی. دکمه را بزن. ببین چه داری. دست ، پا، مادر، پدر، دوست ، مومن، امکانات...آخر فیلم را دیدی.....
اکنون ، تو، خود، می دانی که باید، چه کنی10...
اگه خواستین علاوه بر روایات و آیاتی که آوردم مطلب دیگه ای هم بخونین، این ب
ررسی قرآنی هم مفیده.