شاید به یاد بیاورم؟
که تو گلم عزیزم مراکجاجاگذاشتی؟
من درتنها ترین قبر این شهر خفته ام
صدای کلاغهارا می شنوی؟
دارند برای تنهایم فائحه میخوانند...!!!؟
سنک قبر
دوست
برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم
اگرچه نگاهت ارامم میکند
محتاج شنیدن صدایت نیستم
اگرچه صدایت دلم را میلرزاند
محتاج شانه به شانه بودنت نیستم
اگرچه برای تکیه کردنشانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین
است
دوست دارم
نگاهت کنم.....صدات را بشنوم....به تو تکیه کنم
دوست دارم بدانی
حتی اگر کنارم نباشی
عبدالله
چقدر نام تو زیباستاباعبدالله
چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله
زائر کرببلا حق شفاعت دارد
قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله
دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است
کار ما دست تو آقاست اباعبدالله
مستجاب است دعا گوشهی ششگوشهی تو
حرمت عرش معلی ست اباعبدالله
نوشته ها بهانه است .....
فقط مینویسم که یاد اوری کنم به یادتم.....
باورش با تو!!
باز باران
باز باران، با ترانه... میخورد بر بام خانه...
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران، گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر، کجا رفت، خاطرات خوب و رنگین؟
در پس آن کوی بن بست ، در دل تو آرزو هست؟
کودکِ خوش حال دیروز، غرق در غم های امروز
یاد باران رفته از یاد ، آرزو ها رفته بر باد
راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد ...
راستی خدا!
می شود باز هم کودک شد؟؟؟؟؟؟؟
مثل آدمی شدهام که آتش گرفته
اگر بایستد،
میسوزد،
اگر بدود،
بیشتر میسوزد